اغلب اطلاعاتی که درباره اسلام آوردن آدم ها داشتم درحد دیدن گفت و گوی های تلویزیونی و یا مستندهای کوتاه بوده است.اما خواندن خودنوشت خانم "جی. ویلو ویلسون" که نام اسلامی اش زینب است فرصتی فراهم کرد تا این سیر اسلام آوردن دقیق تر و همه جانبه تر معرفی شود...
کتاب "مسجد پروانه" را در آخرین روز نمایشگاه در حالیکه غصه تمام شدنش روی دلم بود از انتشارات آرما خریدم. اگرچه بعدها فهمیدم انتشارات برای احترام به مخاطب!(عجب عبارت غریبی...)کتاب را با طرح جلد دیگری هم عرضه کرده که من آن را بیش تر دوست داشتم و همین ندانستن باعث شد احساس کنم به من بی احترامی شده!!!...
روی کتاب عنوان رمان خورده ولی در واقع شرح حالی است از مسلمانی و عاشقی دختری آمریکایی که با زبانی شیوا و داستان گونه و البته بیش از انتظار، ملموس نگارش یافته. به نظرم خانم زینب(دوست دارم نام اسلامی او را بنویسم) با صداقت و روراستی هم اسلام را پذیرفته و هم اگر سختی وجود داشته بیان کرده و لذیذبودن و شیرین بودن اسلام را هم بدون قصد بزرگ نمایی به تصویر کشیده.
نقطه قوت دیگر کتاب آشنایی با محیط جامعه مصر به عنوان محیطی که زینب تازه مسلمان در آن جا ساکن شده، است.در روزگاری که مصر برای من ایرانی به خاطر بیداری اسلامی اش مدت ها کانون توجه بوده و حالا با بهت، پاییز عربی اش را از اخبار دنبال می کنم، خواندن و دانستن از زندگی مردمانش جالب و جذاب است( البته زمان داستان به اوایل سال های 2000 مربوط است). به خصوص که روایت بی طرفانه و واقعی خانم زینب از جامعه و خانواده در مصر و البته گروه های تندرو و افراطی دینی مسئله را شفاف تر کرده است.
کتاب در جایی تمام می شود که زینب در حال بازگشت به آمریکاست، اما این بار با انسانیتی تازه و هویتی جدید و همین جاست که دوباره یاد طرح جلد دوم می افتم که تصویر پروانه ای است درون شیشه و انتظار برای پرواز...
پانوشت:
1- زینب سفری هم به ایران داشته و برداشت هایش از ایران هم می تواند جالب باشد.
2- دوست دارم خانم زینب مطلبم درباره کتابش را بخواند!
3- این مطلب در سایت لینک زن بازنشر شده.

