دم مسیحایی...

رفته ام منزل برادرم.کتاب را در قفسه کتابخانه شان می بینم و کلی ذوق می کنم. کتاب را از او امانت می گیرم و با کمال تعجب می بینم که کتاب را خودم به عنوان هدیه تولد از نمایشگاه برایش خریده ام!!!

این ها همه اول ماجرای خواندن کتاب " مسیح در شب قدر" بود. کتابی که در خندوانه هم معرفی شد. و چقدر برای من لذت داشت که مثل قدیم تر ها در دو روز حدود 400 صفحه از کتاب را خواندم. یکی از زیبایی هایی کتاب روایت هایی است که از زبان اشخاص مختلف در هر بخش از کتاب آمده است. نمیدانم آیا واقعا توصیف هر کدام از این شخصیت ها از زبان خودشان آمده است یا تدوین کننده کتاب چنین خوش سلیقگی به خرج داده، ولی هر کدام باشد کتاب دیدار خانواده شهدای آشوری و ارمنی با حضرت آقا را خیلی دلنشین و شیرین کرده. همان طور که این دیدار برای آن خانواده ها شیرین بوده.

چندروزی هست که دلم می خواهد بر مزار شهدای آشوری و ارمنی میهنم حاضر شوم...

خانواده

حتي اگر چند صباحي از زندگي مشتركت گذشته بأشد باز هم محتاج و مشتاق شنيدني.شنيدن آنچه كه زندگي ات را بهتر كند و صيقلي باشد بر اين زمان رفته.و چه شيرين تر كه سخن از زبان كسي بأشد كه عالم و عامل به گفته هايش باشد.كتاب "خانواده" نشر صهبا همان نشست صميمانه اي است كه هر إنسان مجرد و متاهلي به آن نياز دارد تا راه را بهتر ببيند.تا رهبرش را در مقام يك پدر دلسوز بشناسد و قلبش مشحون از لطف پدرانه اش شود...

پنج گانه تازه چاپ شده نادر ابراهيمي اگرچه نازك و مختصرند اما مهم اند.يعني جوري اند كه نمي تواني در نيم ساعت همه آش را تمام كني و بگذاري كنار.همان اولين داستان چنان ذهنت را مشغول مي كند كه ناخواسته درگير مي شوي.داستان هاي روان و مردمي كه سخت به دل مي نشيند.فقط كاش طراحي اين كتاب ها مثل محتوايش ساده و بي آلايش بود.طراحي شلوغ كتاب لذت آدم را منقص مي كند.وقتي داشتم كتاب ها را مي خواندم به سه چيز فكر مي كردم:

اول-به ياد اولين كتابي كه از نادر در اوايل دبيرستان خواندم و شيفته او شدم.كتاب را از قفسه كتابخانه خواهرم برداشتم و هر لذتي كه از جانب نادر به من مي رسد مديون اويم.

دوم-اگرچه اولش قيمت كتاب ها صدايم را درآورد اما هر لذتي قيمتي داردو لذت اين كتاب ها برايم بيشتر از قيمتش بود.

سوم-به فرزندان آينده ايران فكر مي كنم كه آيا اين كتاب ها را مي فهمند؟

مطلب جديد!

نوشته هاي مرحوم سيد محمود قادري (گلابدره اي) بيش إز هر كسي نماينده خود اوست. اين موضوع به خصوص در كتاب "سرنوشت بجه شمرون" به وضوح ديده مي شود.توصيفات دقيق از فضا و حال و هواي محله شمرون و حتي در سخن از امريكا و سوئد نشان مي دهد نويسنده تا حد زيادي متأثر و وابسته به محيط بوده است.به هر حال لحظه هاي انقلاب او حساب جدايي دارد ولي أين كتاب در شناخت او مي تواند نقش مهمي داشته باشد

وقت هایی هست که بودنت را هم دوست داری پنهان کنی...

وقت هایی هست که دوست داری پشت درخت های زندگی قایم شوی و خودت را تماشا کنی...

وقت هایی هست که باید زمان را متوقف کنی...

"لعل" هم مدتی داشت پنهانی خودش را تماشا می کرد...

 

به شما فکر می کنم این روزها

بیشتر از همیشه

بهانه اش هم همین عبارت کوتاه است:

"اللهم فک کل اسیر"

آقا موسی صدر!

پانوشت:

این را که نوشتم دیدم ما کم اسیر نداریم...از حاج احمد متوسلیان و همراهانش تا...تا همین خودم!

باغ موزه بی عفتی...

همیشه برگزاری مراسمات مهم و غیرمهم در ایران با نقص ها و کمبودهایی مواجه است و تجربه نشان داده نباید انتظار داشت کاری کاملا صحیح و بدون کاستی را شاهد باشی. در بین این مراسمات به نظرم نمایشگاه قرآن امسال نوبرانه است!!!!

نمی دانم فهمیدن این که باغ موزه دفاع مقدس جای مناسبی برای برگزاری نمایشگاه نیست چقدر به فکر کردن احتیاج داشته و آیا مکان هایی مانند کانون پرورش فکری( محل سابق برگزاری نمایشگاه) یا سالن نمایشگاه های شهرداری تهران به ذهن برگزار کنندگان خطور نکرده است یا مثل همیشه عده ای بهانه کارشکنی در برگزاری نمایشگاه را خواهند آورد؟؟؟؟؟!!!!!!!!

این قدر مغز دوستان پیچیده کار می کند که یادشان رفته بود غرفه های نخستین نمایشگاه را پشت به آفتاب بسازند تا غرفه داران بینوا حداقل بتوانند مخاطب گفت و گویشان را ببینند!!! فکر کنم اگر فقط یکبار در محل برپایی غرفه ها می ایستادند می توانستند جهت تابش نور را تشخیص بدهند!

از نبود امکانات رفاهی مثل کمبود و تمرکز سرویس های بهداشتی در یک نقطه، کمبود سطل زباله و مخازن آب نوشیدنی و نبود غرفه های فروش موادغذایی می گذرم ولی آنچه بیش از همه جای غصه و تأسف و تأثر دارد وضعیت نامناسب غرفه داران از جهت پوشش است. سال های پیش با توجه به تجربه حضور در نمایشگاه نظارت دقیق و مناسبی بر این موضوع وجود داشت اما متأسفانه امسال در اقدامی هماهنگ بیش از 75% غرفه ها با حضور غرفه داران زن بدحجاب و مزین به لاک ناخن و آرایش، حضور فعالی داشته اند تا حذف بخش عفاف و حجاب را توجیه نمایند. بدتر از این باید به ساماندهی زنان راهنمای نمایشگاه اشاره کرد که با چهره ای به مراتب نامناسب تر وجه دولتی بدحجابی را به نمایش گذاشته اند.

آیا این مسئله دهن کجی بزرگی به علت وجودی نمایشگاه قرآن نیست؟ آیا به فکر بازدیدکنندگان خارجی و مسلمان نباید بود که فرهنگ مملکت را در این مکان می بینند؟ آیا نمایشگاه قرآن فرقی با برزیل ندارد که هرکس خواست آزاد است با شلوارک هم بیاید؟

قطعا پاسخ همه این سوالات این است که دولت وظیفه ندارد مردم را به بهشت ببرد.........

عصر خمینی

کتاب " دائره المعارف مصور تاریخی زندگی امام خمینی" کتاب مهمی است. برای من که چندماه بعد از رحلت امام به دنیا آمده ام، دانستن از زندگی کسی که امروز من و چارچوب های ذهنی من را ساخته مهم است... استاد کلاس سیاست و مبانی حکومت در آمریکا می گفت: اگر کسی چگونگی شکل گیری آمریکا را نداند نمی فهمد امروز آمریکا چگونه ساخته شده. به نظرم این درباره انقلاب هم صادق است.(این به معنای نفی اهمیت سایر دوره های تاریخی ایران نیست که معتقدم کسی که به تاریخ کشورش احاطه نداشته باشد در ایرانی بودنش باید تردید کرد.)اگر کسی خمینی را نشناسد و نداند که در آن سال ها چه گذشته و چه کسانی چه رفتارهایی داشتند، امروز ایران را نمی فهمد.پس باید از روح الله خواند و دانست و در کلماتش تأمل کرد تا فهمید برای آینده ایران چه باید کرد. کتاب با عکس ها و متن های کوتاه می تواند مخاطب را پای یک دوره تاریخی مهم بنشاند و این کار مهمی در خواندنی کردن تاریخ به شمار می آید.

مسجد پروانه

اغلب اطلاعاتی که درباره اسلام آوردن آدم ها داشتم درحد دیدن گفت و گوی های تلویزیونی و یا مستندهای کوتاه بوده است.اما خواندن خودنوشت خانم "جی. ویلو ویلسون" که نام اسلامی اش زینب است فرصتی فراهم کرد تا این سیر اسلام آوردن دقیق تر و همه جانبه تر معرفی شود...

کتاب "مسجد پروانه" را در آخرین روز نمایشگاه در حالیکه غصه تمام شدنش روی دلم بود از انتشارات آرما خریدم. اگرچه بعدها فهمیدم انتشارات برای احترام به مخاطب!(عجب عبارت غریبی...)کتاب را با طرح جلد دیگری هم عرضه کرده که من آن را بیش تر دوست داشتم و همین ندانستن باعث شد احساس کنم به من بی احترامی شده!!!...

روی کتاب عنوان رمان خورده ولی در واقع شرح حالی است از مسلمانی و عاشقی دختری آمریکایی که با زبانی شیوا و داستان گونه و البته بیش از انتظار، ملموس نگارش یافته. به نظرم خانم زینب(دوست دارم نام اسلامی او را بنویسم) با صداقت و روراستی هم اسلام را پذیرفته و هم اگر سختی وجود داشته بیان کرده و لذیذبودن و شیرین بودن اسلام را هم بدون قصد بزرگ نمایی به تصویر کشیده.

نقطه قوت دیگر کتاب آشنایی با محیط جامعه مصر به عنوان محیطی که زینب تازه مسلمان در آن جا ساکن شده، است.در روزگاری که مصر برای من ایرانی به خاطر بیداری اسلامی اش مدت ها کانون توجه بوده و حالا با بهت، پاییز عربی اش را از اخبار دنبال می کنم، خواندن و دانستن از زندگی مردمانش جالب و جذاب است( البته زمان داستان به اوایل سال های 2000 مربوط است). به خصوص که روایت بی طرفانه و واقعی خانم زینب از جامعه و خانواده در مصر و البته گروه های تندرو و افراطی دینی مسئله را شفاف تر کرده است.

کتاب در جایی تمام می شود که زینب در حال بازگشت به آمریکاست، اما این بار با انسانیتی تازه و هویتی جدید و همین جاست که دوباره یاد طرح جلد دوم می افتم که تصویر پروانه ای است درون شیشه و انتظار برای پرواز...

پانوشت:

1- زینب سفری هم به ایران داشته و برداشت هایش از ایران هم می تواند جالب باشد.

2- دوست دارم خانم زینب مطلبم درباره کتابش را بخواند!

3- این مطلب در سایت لینک زن بازنشر شده.

همان جلد مورد علاقه من

نسخه آمریکایی

نگاهی به تاریخ معاصر ایران


از سری مجموعه آثار مرحوم علی صفائی حائری(ع.ص) کتاب نقد ادبی ایشان را معرفی کرده بودم. نمایشگاه کتاب امسال هم کتاب مختصر دیگری از ایشان به نام " نگاهی به تاریخ معاصر ایران" را تهیه کردم. طبق مقدمه کتاب مطالب مربوط است به دست نوشته ای از ایشان در سال 1354 و صرفا تحلیلی شخصی است از زمانه مذکور. مطالعه کتاب این دغدغه را در ذهن ایجاد می کند که صرف ثبت خاطرات شاید بعد از گذشت سال ها تنها جنبه خاطره بودن خود را حفظ کند ولی وقتی ثبت وقایع رنگی از تحلیل وبرداشت(حتی به عنوان یک فرد عامی)داشته باشد می تواند علاوه بر نشان دادن وضعیت تاریخی نمایانگر روحیات فرد نگارنده هم باشد. چنانکه در این کتاب هم این مسئله به وضوح قابل لمس است.

به نظرم نقد مرحوم به قیام ها و حرکت های عدالت طلبانه و آزادی خواهانه گذشته هم چون اقدامات امیرکبیر و یا جنبش مشروطه از حیث اینکه نگاه و تکیه به خارج داشته اند کاملا صحیح و قابل احترام است. اما سئوال از جایی برای من آغاز شد که نوشته های ایشان رگه های بی اطلاعی از نهضت امام را نشان می دهد. چنانکه جز در یک قسمت هیچ اشاره ای به این نهال که سه سال بعد از تاریخ نوشته به ثمر رسیده، ندارد.

به علاوه جملاتی هم در این نوشته ها دیده می شود که کاملا فاصله نگاه امام به سیاست و برداشت هابزی مرحوم از سیاست را قابل حس کرده است که در ذیل چند جمله به عنوان مثال ذکر می شود:

1- نمی توان با احساسات کار کرد و یک مرتبه از قدرت ها جدا شد، باید به قدرت رسید تا قدرت ها را رها کرد...

2- ما باید برای چنین استقلالی از امروز نقشه بکشیم و مغز تهیه کنیم و برنامه بریزیم تا به قدرتی بالاتر از نیروی اتمی دست بیابیم، که گفته اند اگر گرگ نباشی گرگ ها تو را خورده اند...

3- ما باید بکوشیم کشوری مستقل از هر جهت باشیم تا بتوانیم در برابر قدرت ها موضع گیری کنیم و هنگام اختلاف با آن ها گلاویز شویم، حتی با سیاست تخریب آن ها را از پای درآوریم.